زلف ما و دامان تراکتور!

مسعودی ریحان نماینده سابق اهر و هریس در مجلس، چند سال پیش با طرح این ادعا که تیم فوتبال تراکتورسازی هویت آذربایجان است، آغازگر سلسله اظهار نظرهای عجیب  و نسبت های بی ربط در خصوص تیم فوتبال تراکتور سازی تبریز بود. اظهارنظرهایی که به مرور در سطوح مختلف و از  زبان برخی مسئولین رده بالای استانی همچون استاندار به شکل جالبی تکرار شده و امروز گویی همه گیر شده است.

اخیرا محمد علی نصرتی معاون سیاسی و امنیتی استاندار آذربایجان شرقی گفته است:

 بازی های آسیایی تیم فوتبال تراکتورسازی و حضور تماشاگران فهیم این تیم در ورزشگاه جایگاه تمدنی استان را به جهان نشان می دهد.

 حضور تماشاگران پرشور و با نظم تراکتورسازی در بازی های این تیم در جام باشگاه های آسیا فرهنگ و تمدن اصیل این مرز و بوم را به جهان نشان خواهد داد. .

برگزاری آبرومندانه این مسابقات وظیفه مهمی برای مسئولان آذربایجان شرقی است تا همراه با تماشاگران در معرفی فرهنگ، هویت و تمدن استان به جهانیان تلاش کنند.

این حقیر در دفعات مختلف بسته به اظهار نظرها و رویدادهای مختلف، یاداشت هایی را در خصوص تیم تراکتور سازی و نسبت این تیم با فرهنگ و هویت ایرانی مردم آذربایجان ارائه کرده ام و در این فرصت تکرار مکررات نکرده و ضمن ارجاع مخاطبان عزیر به یادداشت های قبلی همچون «نسبت ما با تراکتور!» ،  «چگونه اولویت های یک نماینده تغییر می کنند» و «کدام اولویت، کدام تغییر»  تنها به طرح چند پرسش بسنده می کنم.

چرا در خصوص یک تیم فوتبال - دقت کنید یک تیم فوتبال -  این چنین بزرگنمایی می شود؟

چرا دوستانی که ادعا می کنند این تیم و طرفدارانش می توانند «فرهنگ و تمدن اصیل این مرز و بوم» را به جهانیان(!) نشان دهند، دلایل خود در خصوص صدق این ادعایشان را برای افکار عمومی شرح نمی دهند؟

چرا این بزرگواران در ادامه این اظهار نظرها نمی گویند که یک تیم فوتبال و طرفدارانش در یک بازی فوتبال چگونه و با استفاده از کدام ابزار و امکانات و با تکیه بر کدام رفتار و افعال می توانند فرهنگ، هویت و تمدن یک ملت را به جهانیان نشان دهند؟ چرا برای این ادعایشان مصداقی ارائه نمی کنند،مگر چند تیم فوتبال یا هر رشته ورزشی دیگر در جهان تا به امروز معرف ِ تمدن، فرهنگ و هویت ِ  قوم و ملتی بوده است که حال تیم تراکتورسازی می خواهد این منت را بر سر ما بگذارد؟!

آذربایجان و ملت غیورش مگر چه کم دارند که یک تیم فوتبال و طرفدارانش می خواهند فرهنگ و هویت و تمدنشان را به جهانیان نشان دهند؟

حیدربابای شهریار به تمام زبانهای زنده و مرده جهان ترجمه شده است، اظهار نظر مسئولین در خصوص شهریار حتی کسری از اظهارنظرات ایشان در خصوص تراکتورسازی نیست، موسیقی عاشیقی، بایاتی و ادبیات عامه ما تارو پود فرهنگ مان را تشکیل می دهند، بودجه صرف شده برای پاسداشت و زنده نگه داشتن این میراث ها حتی درصدی از بودجه سالیانه این تیم فوتبال نیست. فرهنگ ما با حیدربابای شهریار، ادبیات و موسیقی عاشیقی قوت گرفته است یا  با حضور تراکتورسازی در لیگ قهرمانان آسیا؟!

نام ونشان آذربایجان زنده و مفتخر است با نام یلی همچون مهدی باکری نه با نام  و نشان تراکتورسازی!

چرا این بزرگواران اصرار دارند تا زلف ما را به گوشه دامان تراکتور گره بزنند، ما اگر نخواهیم هویتمان توسط یک تیم فوتبال و طرفدارانش پاس داشته شود باید دست بر دامان که ببریم؟

قتلگاه اهر-تبریز ، 5 کشته در 2 روز

 

قتلگاه اهر-تبریز، ۵ کشته در ۲ روز

چرا احدی پاسخگو نیست؟!

 

۲۳ بهمن ماه در تصادف آردي و نيسان در جاده اهر ـ تبريز دو نفر ...

۲۶ بهمن ماه در برخورد پیکان و کامیون در کیلومتر 5 جاده خواجه به سمت اهر، 3 نفر....

چرا کسی پاسخگو نیست؟ آیا جان این انسانهای بی گناه به اندازه یکی از بازی های تیم تراکتورسازی ارزش ندارد که مسئولین ما برای اظهارنظر در خصوص این تیم مدام از هم سبقت می گیرند ولی برای این جان های از دست رفته در این قتلگاه بی سروسامان و بی صاحب لب از لب باز نمی کنند؟!

چرا و چگونه وعده های تمام نشدنی مسئولین  در خصوص اتمام بزرگراه اهر -تبریز در بی پایه و اساس بودن قوی سبقت را از پیش بینی های سازمان هواشناسی نیز روبوده است؟!

(بنا به گفته عباس فلاح) آیا ۱۴۰ کشته در سال برای یک جاده ۹۰ کیلومتری کافی نیست؟ این قتلگاه باید چه رکوردی از خود بجای بگذارد که مسئولی از خواب بیدار شود و احیاناْ پاسخی به جایی بدهد و چاره ای بیاندیشد برای مهار این غول افسارگسیخته آدم خوار؟

 

 

عملکرد دکتر رضایی شایسته تقدیر است

 

پيرو يادداشتهاي اخير در خصوص مسائل فرهنگي دانشگاه آزاد اهر

عملكرد شخص دكتر رضايي شایسته تقدیر است

 

مفدمه:

پيرو يادداشت اخير در خصوص برخي مسائل فرهنگي در دانشگاه آزاد اهر و وعده ي ادامه روند واكاوي اين مسائل، ضروري مي نمايد كه برخي موارد ویژه در اين خصوص موشكافانه مورد بررسي قرار گيرد و با روشن شدن برخي از زواياي مغفول مانده، هر شخص بسته به  نوع و ميزان مسئوليت خود پاسخگوي عملكرد خويش باشد.

۱- قطعاً بر احدي پوشيده نيست كه دانشگاه آزاد اهر از آغاز راه  در  اوايل دهه ۷۰ شمسي تا نيمه دوم سال 84 و از آن تاريخ تا به امروز دو نيمه كاملاً متفاوت را پشت سر گذارده است. براي آگاهي از  ميزان  توسعه اين دانشگاه در بازه زماني ۷۲-۸۴ كافي است در نرم افزار google earth تصاوير ماهواره اي شهرستان اهر و محدوده زمين هاي دانشگاه آزاد را بيابيد و با تصاوير همان محدوده در سال ۹۱ مقايسه كنيد تا بدانيد كه در عرض ۶ سال چه تحول عظيمي در اين محدوده به وقوع پيوسته است.

دانشگاهي كه در كليومتر ۲ جاده اهر تبريز با دو ساختمان علوم انساني و فني و ساختمان سلف سرويس با چند رشته نچندان مطرح يك دانشگاه كاملاً  معمولي به حساب مي آمد به يكباره روندي را آغاز كرد كه در عرض ۶ سال به يك شهرك دانشگاهي بدل شد، براي رشته دكتراي داروسازي اش ساختمان ۴ طبقه اختصاصي احداث كرد. براي تحصيلات تكميلي و براي قسمت هاي اداري و آموزشي اش ساختمانهاي مجزا احداث نمود. براي كتابخانه مركزي و برخي ديگر از بخش هاي اداري خود مجموعه ای را ساخت كه طعنه به كتابخانه دانشگاه آزاد تبريز مي زند. براي دانشجويانش خوابگاه و مجتمع رفاهي عظيمي در محدوده خود دانشگاه براي دختران احداث كرده و براي پسران در دست ساخت دارد.

دانشگاهي كه در سال ۸۴ براي برگزاري كلاس هاي تربيت بدني خود دست به دامان اداره تربيت بدني بود و از سالن وليعصر(عج) آن اداره استفاده مي كرد امروز بهترين و مجهزترين باشگاه و سالن ورزشي منطقه را در اختيار دارد.

 دانشگاهي كه در سال ۸۴ براي تامين فضاي آزمايشگاهي لازم براي چند رشته فني خود دچار مشكل بود در عرض چند سال و با توسعه فضاي  پژوهشی و آزمايشگاهي خود، بجايي رسيد كه از اين نظر بسياري از دانشگاه هاي هم تراز خود و حتي دانشگاه آزاد تبريز را هم پشت سر گذارد.

 دانشگاهي كه نمازخانه كوچكش گنجايش كاركنانش را هم نداشت امروز يكي از زيباترين، بزرگترين و باشكوه ترين مساجد استان را همچون نگيني درخشان دراختيار دارد.

دانشگاهي كه در سال ۸۴ براي اسكان مهمانانش دچار مشكل بود امروز چنان تحولي يافته كه مجوز احداث هتلي سه ستاره را دريافت كرده و مراحل قانوني ساخت آن را طي مي كند.

دانشگاهي كه در سال ۸۴ به پذيرش دانشجو در مقطع كارشناسي عمران و برق مي نازيد و آن را موفقيتي براي خود مي دانست به يكباره در عرض چند سال به جايي رسيد كه در تمام گرايش هاي مهم و اساسي اين دو رشته آن هم در مقطع ارشد دانشجو پذيرفت و بعنوان يكي از معدود دانشگاههاي ايران در رشته هاي حساس و مهمي همچون شيمي، زمين شناسي، مكاترونيك،ژنتيك، ميكروبيولوژي و زبان انگليسي در مقطع ارشد و حتي دكتري در گرايش هاي مختلف دانشجو پذيرفت.

۲- بي شك اين توسعه عظيم و شگرف كه در وردي شهرستان اهر همچون كارخانه اي با شكوه و ارزشمند، تبديل به ثروتي عظيم براي اهري ها گشته است بي اغراق مرهون مديريت صحيح و تلاش و كوشش بی بدیل دكتر رضايي و همكاران زحمت كش اش خصوصاً در بخش آموزش و معاونت فني و مهندسي است.

با تامل در اين نكته مي توان  دريافت كه چگونه علي رغم آگاهي مسئولين رده بالاي دانشگاه آزاد از نارضايتي مردم اهر درخصوص رفتن دكتر رضايي و مخالفت اكثر مقام هاي شهر، باز هم راي به رفتن دكتر رضايي از دانشگاه اهر دادند تا سكان هدايت دانشگاه آزاد تبريز با بيش از ۲۵ هزار دانشجو را كه يكي از بزرگترين دانشگاههاي كشور است به وي بسپارند .

۳- قطعاً عملكرد دكتر رضايي در طي 6 سال رياستش بر دانشگاه آزاد اهر براساس مستندات و شواهد موجود،كاملاً قابل دفاع و بلكه مستحق ستايش است.اما هيچ انساني و متعاقباً هیچ مسئولی كامل نيست و قطعاً نقاط ضعفي هم دارد كه در قالب نقد، همواره مي توان به آنها پرداخت تا فرد مورد نظر با اصلاح كاستي هاي خود مطلوب ترين عملكرد را ارائه دهد كه در خصوص دكتر رضايي بايد گفت وي نيز نقاط ضعفي در عملكرد خود داشته است که اکثراً به کادر اجرایی وی مربوط بوده است و اینکه وی هیچ گاه مهره های هم تراز خود را در اختیار نگرفته و یا در اختیار نداشته است که اگر چنین مهره هایی در کنار آقای رضایی می بودند امروز در انتخاب جانشین وی دچار این مشکل نمی شدند.

۴- در خصوص برخي افعال مشكوك و بعضاً موذيانه در دانشگاه اهر كه بعد از رفتن دكتر رضايي به تبريز و كاهش محسوس ميزان حضور وي در اهر رشد فزاينده اي يافته بود اخيراً يادداشتي با عنوان «احیای فرهنگ جاهلی در دانشگاه آزاد اهر» نگاشته و وعده داده بودم كه در صورت عدم رسيدگي به موضوع، اين يادداشت را ادامه خواهم داد.آگاهان به اين مقولات خود به خوبي واقف بودند كه اشاره ی بنده به حضور برخي افراد با ظاهر و رفتار نامناسب در دانشگاه تنها ظاهر نوشتار بود و باطن آن خبر از رويدادهايي ديگر مي داد و وعده من هم براي ادامه يادداشت اشاره به همين رويدادها داشت.

 اين حقير آگاه بودم كه اين يادداشت مورد بهره برداري عده اي نان به نرخ روز خور و برخي از بازندگان بازي(د-ا) و دشمنان آشكار و نهان دانشگاه آزاد اهر قرار خواهد گرفت اما با باور بر اين نكته كه مقولات فرهنگي و اخلاقي و پاكي محيط دانشگاه شوخي بردار نيست، سكوت در برابر برخي شيطنت ها را جايز ندانسته و مبادرت به نوشتن آن يادداشت كردم و ايمان داشته و دارم كه دانشگاه اهر از چنان بنيان مستحكمي برخوردار است كه با اين شيطنت ها آسيبي به آن نخواهد رسيد و مديريت قوي دانشگاه با همكاري نيروهاي متحد خود، بر آنها فائق آمده و خواهد آمد .

۵- بعد از انتشار آن يادداشت عده اي با هوشمندي سعي كردند تا هزينه آن را از جيب دانشگاه و دكتر رضايي پرداخت كنند كه البته به يقين اين بار هم تيرشان به سنگ خورده است و اين چند مورد اخير نيز با درايت مسئولين دانشگاه تا حدود زيادي حل شده و باقي آن نيز حل خواهد شد و با ياري خدا دانشگاه آزاد اهر نيرومندتر از هميشه به كار خود ادامه داده و انشاالله با انتخاب رئيس جديد كه وي نيز ادامه دهنده راه دكتر رضايي خواهد بود شاهد ادمه روند رو به رشد اين دانشگاه و توسعه هرچه بيشتر آن خواهيم بود. این یادداشت را نگاشتم تا عده ای تصور نکنند که می توانند با دست آویز قرار دادن انتقاد من از عملکرد برخی نیروهای دانشگاه می توانند کلیت این دانشگاه را زیر سوال برده و به زعم خود شخصی را تحت فشار قرار دهند.

۶- رصد رخدادهای دانشگاه همچنان ادامه دارد و اگر این شیطنت ها ادامه پیدا کند این یادداشت نیز ادامه خواهد داشت و با درایت مسئولین این دانشگاه اجازه داده نخواهد شد چهره مقبول و درخشان این دانشگاه بعنوان ثروت عظیم اهری ها توسط عده ای معلوم الحال مخدوش شود.

هویت طلبیِ تجزیه طلبان!

 

"هويت طلبي"

دست آويز جديد تجزيه طلبان

 

" تجزيه طلبي" و ضديت با يكپارچگي اقوام ايراني پديده ي نو ظهور و ناآشنايي نيست ودر طول تاريخ پر فراز و نشيب ايران و در برهه هاي مختلف با رنگ و لعابي متفاوت از زير خاكستر اختلافات داخلي، سر بركشيده است.

امروز در حالي آخرين دهه قرن 14 شمسي را سپري مي كنيم كه  نوع جديد ي از افكار تجزيه طلبانه در پوشش گزاره اي بنام "هويت طلبي" در درون جامعه، ويروس وار در حال گسترش و نفوذ است.

"هويت طلبي" في نفسه فعلي غير قانوني و يا خلاف عرف نيست و اگر در بستر و مسيري مناسب در ميان افراد جامعه - خصوصاً نسل جوان- گسترش يابد قطعاً منشا غير و بركت خواهد بود. هيچ جامعه اي به رشد و تعالي نمي رسد مگر اينكه اعضاي آن " شناخت" و درك  درستي از تاريخ و فرهنگ و زبان و گذشته ي مشترك خود داشته باشند. تجميع و تركيب اين "شناخت" و معرفت جمعي در قالبي نظام مند همان "هويت" است كه هر انساني قطعاً در دوره اي از تكامل عقلي خود، كنشي ذهني با اين پديده داشته است.

اين قلم بارها در نقد اعمال و افكار تجزيه طلبانه يادداشت هاي مختلفي ارائه كرده است كه آخرين آنها يادداشتي با عنوان «آذربایجان جنوبی سرابی از یک توهم بزرگ » بود كه فروردين ماه امسال  در اينترنت منتشر شد. این یادداشت و نیز یادداشت های قبلی در دو جبهه با استقبال موافقان و هجمه و توهين هاي بسيار مخالفان مواجه شدند.

 در جبهه مخالفان حجم قابل توجهي از پيام ها به صورت قابل تاملي اعمال و رفتار تجزيه طلبانه را در پوشش "هويت طلبي" تعريف و توجيه مي كردند و اينكه تكيه و اصرار بر گزاره هايي همچون "ملت آذربايجان"،"تاريخ آذربايجان"،"زبان و فرهنگ آذربايجان"  منهاي ايران در واقع بازگشت به تاريخ و فرهنگ و تمدن خويش و در حقيقت "هويت طلبي" است و اينكه فعالين اين عرصه به دنبال احياي هويت مغفول مانده ملت آذربايجان هستند و نه تجزيه طلبي!

در فرصت پيش رو نظريه فوق الذكر كه به اعتقاد اين قلم سرپوش خوش رنگ و لعابي براي گسترش روحيه ايران ستيزي و ريشه دواندن افكار تجزيه طلبانه در بين جوانان آذربايجاني است، مورد نقد قرار خواهد گرفت.

بر هيچ كس پوشيده نيست كه محدوده اي بنام ايران همانند پازلي رنگارنگ است كه از كنار هم قرار گرفتن تكه هايي مختلف با ويژگي هاي متفاوت تشكيل شده و تصويري واحد را ارائه مي دهد.اين تكه هاي مختلف قطعاً به لحاظ نژادي و زباني، تاريخي و فرهنگي تفاوت هاي آشكاري با يك ديگر دارند و اين حقيقت قابل كتمان نيست.اما چيزي كه اين تكه ها را به شكل اعجاب آوري در طول ساليان متمادي به هم پيوند داده و در كنار هم پازلي زيبا را پديده آورد است؛ چيزي نيست بجز"ايران" و "اسلام" و هويت و مليتي واحد با آرم ايراني. در كنار هم قرار گرفتن اين اقوام و تجميع استعداد ها و ويژگي هاي منحصر بفرد و اقليم هر كدام از آنها، برهان و دليل قطعي ظهور كشوري قدرتمند بنام ايران است.

 ترك،عرب،تركمن،بلوچ و لر در كنار هم ايران و ايراني را بوجود مي آورند، اما  اين ايران و ايراني بودن نافي و ناقض ترك بودن تركها و يا عرب بودن اعراب نيست. هويت ايراني تابلويي است از تجميع هويت جمعي اقوام ايراني و نه نتيجه استحاله فرهنگي اقوام و يكپارچه سازي قومي.

زبان فارسي زبان پيوند و زبان مشتركي است براي سهولت و آسودگي و نه وسيله اي براي فرسايش تدریجی زبان هاي مختلف اقوام ايراني. تحصيل به زبان فارسي و رسيمت آن در ايران عقلاً براي تحصيل موازي و هماهنگ همه ايرانيان و تسلط آنها به يك زبان مشترك بعنوان زبان ارتباطي ميان ايشان علاوه بر زبان مادري پديده عجيبي نيست و رسميت زبان فارسي هيچ گاه نمي تواند ناقض حق اقوام ايراني مبني بر گويش و تحصيل به زبان مادري  باشد. در نتيجه ايراني بودن هيچ حقي از قومي خاص در ايران را نقض نمي كند، بلكه به لحاظ تجميع پتانسيل همه اين اقوام در كنار هم،  فرصت مغتنمي را در اختيار همه آنها قرار مي دهد تا با بهره گيري از توانمندي هاي يكديگر واحدي قدرتمند را تشكيل دهند.

 اما قطعاً در اين ميان شيطنت ها و ندانم كاري هاي مشکوکی نيز وجود دارد كه بر اختلافات دامن مي زند و بعضاً همين شيطنتها و اعمال موذيانه احساسات برخي اقوام ايراني را جريحه دار كرده و آنها را مجبور به واكنش مي كند كه نمونه هاي آن بسيار است اما تمام اين شيطنت ها و اعمال موذيانه نمي تواند كوچكترين خللي در حس ايران دوستي اقوام ايراني ايجاد كرده و آنها را بسوي ايران ستيزي و جدايي سوق دهد.

در آن سو نیز همه اقوام ايراني مي توانند در جهت احيا و تقويت هويت قومي خود تلاش كنند ليكن همانگونه كه گفته شد در قالب و چهارچوب هويت جمعي يا همان واحد قدرتمند يعني ايران و نه در جهت تقويت تضادها و ايجاد اختلاف ميان يكديگر .

و اينك با تمام اين تفاسير "هويت طلبي" از نوع آذربايجاني ِمنهاي  ايران چه پيام و پيامدهاي در پي دارد؟

تكيه و تاكيد بيمارگونه بر نقش آتاترك با عنوان جعلي "منجي ترك هاي جهان" و سعي و تلاش براي ايجاد پيوندي ملي(!!!) ميان تركهاي آذربايجان ايران با ترك هاي تركيه با نمودهاي مضحكي همچون به نمايش گذاردن پرچم عثماني تركيه در ورزشگاه يادگار امام تبريز از سوي برخي از اين افراد و نشان دادن علاقه ي وافر به اين پرچم و بعضاً پرچم كشورِ بيست و چند ساله آذربايجان نشانگر چيست،آيا فعلي  هويت طلبانه است؟

پرچم اين دو كشور در كدام گوشه از تاريخ چند هزار ساله ما گم شده بود كه امروز هويت طلبان(!) پيدايش كرده اند؟

هويت آذربايجان و تركهاي ايران در كدام برهه از تاريخ با عثمانيان پيوند داشته است كه امروز هويت طلبان ما در صدد احياي آنند؟ ما چه پيوندي خارج از محدوده ايران با كشور جمهوري آذربايجان داريم كه خود تا يك قرن پيش جزوي از خاك ايران بود؟

پرچم سرخ و سفيد و سبز رنگ ايران از دوره نادر شاه افشار در ايران رسميت يافته و همه ی سلسله هاي ترك ايراني همانند امپراطوري قدرتمند صفوي كه حتي امروزه نيز شنيدن نامشان براي برخي ها در خاورميانه درد آور است در زير همين پرچم بر ايران حكومت كرده اند.حال نبايد از هويت طلبان پرسيد كه تكيه شان بر پرچم سرخ رنگ  و "آي اولدوز" عثماني ها براي چيست؟

اگر شاه اسماعيل صفوي را با سلطان سليمان عثماني - كه هر دو ترك بودند -  در يك ديگ بجوشانند باز هم يكي نمي شوند(بنا به يك ضرب المثل تركي) حال بر ما چه رفته است كه هويت مان به گوشه دامان نوادگان عثماني گره خوررده است؟

طرح شعار مجعول خ ل ي ج ع ر ب ي كدام گوشه ي خاك خورده هويت ما را كه تا به امروز مغفول مانده بود را احيا مي كند؟

 اين چه هويت طلبي است كه از هر سو به سراغش مي رويم ضديت با هويت ايراني از درونش تراوش مي شود؟

موسيقي عاشيقي كه در طول تاريخ پاسدارنده زبان و ادبيات تركي بوده و هست، امروز در خاستگاهش قره داغ غريب افتاده است و روز به روز پيكر نحيفش نحيف تر مي شود، برنامه ي دوستان هويت طلبِ(!) ما براي اصلاح اين وضعيت خطرناك چيست؟ هم كاسه شدن با وطن فروشان تجزيه طلب؟ به نمايش گذاردن پرچم عثماني در ورزشگاهها؟ طرح شعار خ ل ي ج ع ر ب ي؟

"باياتي"  شاه كليد ادبيات عامه ماست و امروز به جز روستاهاي قره داغ و بجز سينه برخي از مادران روستايي در جايي ديگر نمي توان سراغش را گرفت؟ پاسداشت از اين ميراث گران بها  و تلاش برای معرفی و زنده نگاه داشتن آن مي تواند هويت ما را تقويت و حفظ كند يا چهار زانو در مقابل  شبکه "گوناز" نشستن و خزعبلات آنها را بعنوان هويت طلبي تئوريزه كردن؟

نژاد و زبان ترك افتخاري بزرگ و موهبتي ارزشمند براي ما است و حفظ و اعتلاي فرهنگ و تمدن منتج از آن نيز قطعاً وظيفه ذاتي همه ماست، اما داشتن نژاد و زبان ترك هم بی شک نافي و ناقض ايراني بودن ما نيست. اگر  قرار است حقي احيا و هويتي پاس داشته شود بسته به  لياقت و ميزان تلاش خود ما بايد درمحدوده ي كشور عزيز و باشكوه مان ايران صورت گيرد و نه در آغوش بيگانگان و زير پرچم دشمن درجه يك نياكانمان.